15


می خواهم از شهید بنویسم نمی دانم از چه چیز شهید بنویسم ولی بگذارید بنویسم که شهید از دیدگاه من چگونه است ، چرا که شهید بلند مرتبه است ،چشم های پاکش همچو آیینه ای زلال است که در آن تمام زیبایی ها ی عالم را به وضوح می توان نظاره کرد، قلبش آنچنان رئوف است که همه ی خوبی ها و مهر و عطوفت را در خود جای داده است ، کوچه کوچه دلمان پر می شود از عطر وجودش ،حضورش غبار از دل های آلودیمان می زداید،کلام تو ای شهید همچو کلام عارفان حقیقی است ، صدای رسای تو ای شهید به هنگام قرائت و دعا چه آرامش بخش است ،کاش آن موقع بودم و این آرامش نصیبم میشود، چهره ی روحانی و نورانی توچه زیبا و دوست داشتنی است ، کاش بودم و از تماشای کمال و بالندگی تو به وجد می آمدم ،

اری !عاشق واقعی تو بودی و برای رسیدن به معشوقت از جان و همه ی امیال و خواسته هایت گذشتی تا فقط و فقط به آرزویت که وصال معبودیت بود برسی به آن عشق آسمانی ، شهید تو آنقدر خالص بودی که اکنون بعد از گذر چندین سال در یاد و خاطرمردم تداعی می شوی و روز به روز در اذهان مردم معززتر و عظیم تر میشوی و تا ابد جاوید خواهی ماند

به راستی دلیل جاودان ماندن تو چیست ؟ !نمی دانم ! اما هرچه هست نشات گرفته از صفای درون،اراده و ایمان قوی که داشتی است. من عشق واقعی را درون تو دیدم ،فداکاری و جان نثاری را از تو آموختم ،مهربانی ، ایمان و اخلاص را توبه من آموختی ، خوشبخترین بو عطر وجود تو بود، قشنگترین صدا ،صدای رسا و دلربای توبود ،شیرین ترین شهد ، شهد شهادت تو بود ،بهترین سخنان ،پندهای تو بود که باید آنها را آویزه ی گوشم کنم

و در آخر اینکه  ای شهید مرا ببخش که نتوانستم آنگونه که بودی تورا به تصویر بکشم.

 

 




 نوشته شده در  چهارشنبه 93/9/12ساعت  9:14 عصر